زیباترین ها ایروونی های خوش سلیقه بیان تو |
|||
20 آبان 1389برچسب:جملات پند آموز, :: 20:9 :: نويسنده : Negin
1- هزاران راه به خوشبختی منتهی می شود اگر یکی ازآن مسدود شد راه دیگری را انتخاب کن. 2- هیچ کس چیزی را در دل نهان نکرد،جز که در سخنان بی اندیشه اش آشکار گشت و در صفحه ی رخسارش پدیدار.
3- کلمات حباب آب اند و اعمال قطره ای طلا.
4-پیروزی در انتهای راه ایستاده و منتظر شماست.
5-آدم موثر واثر بخش کسی است که آینده اش را می سازد نه این که آن را پیش بینی کند.
6- هر چقدر روانتان بیدار تر باشد ، قدرتتان بیش تر است.
7-اگر در اولین قدم،موفقیت نصیب ما می شد،سعی و عمل دیگر معنی نداشت.
8-ثروت وافتخاری که از راه نامشروع به دست آمده مانند ابری زود گذر است.
27- چکیده ی دانش های آدمی دو کلمه است: صبروامیدواری. 26-درزندگی قوی تر آن کسی است، که بلد است «نه» بگوید.
25- من می خواهم گریبان سرنوشت را بگیرم .او نمی تواند سرم را در برابر زندگی خم کند.
24- به خاطر داشتن یک جمله ی مفید بهتر از فراموش کردن یک کتاب است.
23- دو چیز را همیشه فراموش کن: اول به کسی خوبی کردی ، دوم کسی به تو بدی کرد. 22- جریان زندگی چیزی جز مبارزه میان عاطفه وعقل نیست. 21-مگذارید اندیشه های ناپاک وارد محراب قدسی قلبتان شود.
20- هدف یعنی :برانگیختن تمام توان های درونی انسان.
19- هرواقعه ای درآغاز به صورت یک رویا ست.
18- یک آدم موفق معمولاً هدف بعدی اش را خیلی بالاتر از آخرین دستاوردش قرار نمی دهد. 17- کافی است به آنچه درآرزویش هستید اعتقاد داشته باشید وخود را سزاوار آن بدانید.
16-بخشش را از گل بیاموز، زیرا حتی ته کفشی را که لگدمالش می کند،خوشبو می سازد.
15- گردن کشی آدمیان ، ریشه در ریزی وخردی میدان اندیشه آنان دارد.
14- دو چیز را هرگز فراموش مکن:اول خدا را ودوم مرگ را.
13- آنچه مردم را دانشمند می کند،مطالبی نیست که می خوانند بلکه چیزهایی است که یاد می گیرند.
12-دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند . 11-هرگز مگذار که خنده ی تو باعث گریه ی کسی شود. 10- خوش بین باشید اما ،خوش بین دیرباور.
9- کسی که دارای عزمی راسخ است جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. . نظرات شما عزیزان: گنجشك وخدا روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت \" . مي آيد ، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست . فرشتگان چشم به لبهايش دوختند ، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : \" با من بگو از انچه سنگيني سينه توست .\" گنجشك گفت \" لانه كوچكي داشتم ، ارامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام . تو همان را هم از من گرفتي . اين توفان بي موقع چه بود ؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود ؟ و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست. سكوتي در عرش طنين انداز شد . فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت \" ماري در راه لانه ات بود . خواب بودي . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. انگاه تو از كمين مار پر گشودي . گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود. خدا گفت \" و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي. اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|